و من یرد ان یضله یجعل صدره ضیقا حرجا کانما یصعد فی السماء (31).
در این آیه از سختی و دشواری زندگی گم راهان سخن میگوید و آنان را به کسیتشبیه میکند که در حال صعود به لایههای بالایی جو است و در اثر این صعوددچار تنگی نفس و فشار سختبر سینه خود میگردد.
مفسران پیشین در وجه تشبیه،در آیه فوق اختلاف نظر دارند.برخی بر این باوربودهاند که مقصود تشبیه به کسی است که بیهوده میکوشد تا پرواز کند و مانندپرندگان در آسمان به پرواز در آید،چون این کار برایش مقدور نیست ناراحتمیشود و از شدت ناراحتی نفس کشیدن بر او دشوار میگردد.
برخی گفتهاند که این تشبیه همانند حالتی است که درختان نو نهال بخواهند درجنگلهای انبوه رشد یابند،اما درختان کهن سر درهم کرده راه سر بر افراشتن رامسدود میکنند و این درختان تازه رشد به سختی و دشواری راه خود را به فضایآزاد باز میکنند. مطالبی از این قبیل گفته شده که هیچ کدام مفهوم آیه را به خوبیروشن نمیسازد.
ولی امروزه با پی بردن به پدیده فشار هوا در سطح زمین و تناسب آن با فشاردرجه خون از داخل بدن،که موجب تعادل فشار بیرونی و درونی است،وجه تشبیهدر آیه بهتر روشن شده و تا حدودی از ابهامات تفاسیر پیشین کاسته شده است.
اشتباه مفسران پیشین در این بوده که از تعبیر«یصعد فی السماء»با تشدید صاد وعین و به کار بردن«فی»-کوشش برای صعود به آسمان فهمیدهاند.در صورتی که اگراین معنا مقصود بود،بایستی واژه«الی»را به جای«فی»به کار میبرد.دیگر آن که«یصعد»-از نظر لغت-مفهوم«صعود»و بالا رفتن را نمیدهد،بلکه کاربرد این لفظاز باب تفعل«تصعد»-برای افاده معنای به دشواری افتادن میباشد به گونهای که ازشدت احساس سختی،نفس در سینه تنگ شود.در لغت«تصعد نفسه»به معنای بهدشواری نفس کشیدن و تنگی سینه و احساس درد و رنج است.واژههای«صعود»و«صعد»بر دامنههای صعب العبور اطلاق میشود و برای هر امر دشوار بسیارسختی به کار میرود.در سوره جن آمده: و من یعرض عن ذکر ربه یسلکه عذاباصعدا (32) ،و هر که از یاد پروردگار خود روی گرداند،او را در عقوبت دشواری درمیآورد».در سوره مدثر نیز آمده: سارهقه صعودا (33) ،او را به سختترین عقوبتیدچار میسازم».
از این رو معنای«کانما یصعد فی السماء»چنین میشود:او مانند کسی است که درلایههای مرتفع جو،دچار تنگی نفس و سختی و دشواری فراوان گشته است.درواقع کسی که خدا را از یاد برده-در زندگی-مانند کسی است که در لایههای بالاییجو قرار دارد و دستخوش درد و رنج و سختی تنفس است.لذا از این تعبیر(اعجازگونه)به خوبی به دست میآید که اگر کسی در لایههای فوقانی جو فاقد وسیلهحفاظتی باشد،دچار چنین دشواری و تنگی نفس میگردد.این جز با اکتشافاتعلمی روز قابل فهم نیست،که در آن روزگار برای بشریت پوشیده بوده است.
پیشینیان بر این عقیده بودهاند که هوا فاقد وزن است،تا سال 1643 م که وسیلههوا سنجی بر دست«توریچلی»(1608-1647)اتراع گردید (34) و بدین وسیله پیبردند که هوا دارای وزن است.هم چنین پی بردند که هوا ترکیبی از گازهایمخصوصی است که هر یک وزن مشخصی دارد و میتوان وزن هوا را در هر کجا بامقدار فشاری که وارد میآورد،سنجید و هر چه از سطح دریا بالا رویم از این فشارکاسته میشود.اکنون به دست آمده که فشار هوا در سطح دریا،معادل ثقل لولهعمودی جیوه به ارتفاع 76 سانتیمتر است. همین فشار در سطح دریا بر بدن انسانوارد میشود.ولی در ارتفاع 5 کیلومتر از سطح دریا،این فشار به نصف کاهشمییابد.پس هر چه بالاتر رود،این فشار به طور معکوس پایین میآید،به ویژه درلایههای بالای هوا که تراکم هوا به گونه فاحشی پایین میآید و رقیق میگردد.
در واقع نیمی از گازهای هوایی،یعنی تراکم پوشش هوایی چه از لحاظ وزن وچه از لحاظ فشار،در میان از سطح دریا تا ارتفاع 5 کیلومتر واقع گردیده و سه چهارمآن تا ارتفاع 12 کیلومتر میباشد.ولی موقعهی که به ارتفاع 80 کیلومتر برسیم،وزنهوا تقریبا به 20000/1 پایین میآید.به وسیله شهابهای آسمانی به دست آمده کهتراکم هوا تقریبا تا حدود ارتفاع 350 کیلومتر است،زیرا از فاصله 350 کیلومتریسنگهای آسمانی بر اثر اصطکاک و بر خورد با ذرات هوا ملتهب و شعلهورمیگردند (35).
هوا سنگینی و فشار خود را از تمامی جوانب بر بدن ما وارد میسازد،ولی مافشار و سنگینی آن را احساس نمیکنیم،زیرا فشار خون عروق بدن ما معادل فشارهوا است و هر دو فشار خارج و داخل بدن متعادل میباشند.لیکن موقعی که انسانبر کوههای بلند بالا میرود و فشار هوا کم میشود،این تعادل بر هم خورده،فشارداخلی از فشار خارجی بیشتر میشود.اگر رفته رفته فشار هوا کاهش یابد،گاه خوناز منافذ بدن بیرون میزند.اولین احساسی که به انسان در آن هنگام رخ میدهد،سنگینی بر دستگاه تنفسی است که بر اثر فشار خون بر عروق تنفسی تحمیلمیشود و مجرای تنفس را تنگ کرده و موجب دشواری تنفس میگردد