بهعبارت ساده، شهر را مىتوان يک واحد اجتماعى و سياسي، يک واحد فعاليتي، فيزيکى و جمعيتى دانست. بهعبارت کلىتر، شهر عبارت از الحاق يک مکان فيزيکى با مردم ساکن آن است. ولى مىتوان اين تعريف را کاملتر نمود و گفت: شهر مجموعهاى از ترکيب عوامل طبيعي، اجتماعى و محيطهاى ساخته شده توسط انسان است که در آن جمعيت ساکن متمرکز شده است. جمعيت در اين مجموعه بهصور منظمى درآمده و آداب و رسومى را براى خود ابداع کرده است. علاوه بر آن، اين جمعيت بهصورت مختلف تخصص يافته، ولى از ننظر توليد انرژى و غذا معمولاً وابستگى شديدى به مجموعههاى مشابه با طبيعت يا مجموعههاى روستائى دارد.
شهر به معناى کامل يک سيستم باز است، يعنى نمىتواند از هر نظر کامل و مجموعهاى از تمام عناصر لازم جهت ادامهٔ حيات خود باشد. بنابراين بهطور مجزا و جدا از ساير نقاط نمىتواند به فعاليت خود ادامه دهد. بنابراين مبادلهٔ احتياجات فيزيکي، طبيعى و اقتصادي، اجتماعي، فرهنگى و خلاصه تمام ضروريات بين شهر و ديگر واحدهاى زيستي، از مهمترين شرايط ادامهٔ حيات شهرها است.
براى شهر يعنى پديدهاى که همه آن را مىشناسيم و بهروشنى بهوجود آن آگاهى داريم، تعاريف زيادى شده است. اگر تمام شهرهاى دنيا را نيز مطالعه کنيم به يک مفهوم کلى نخواهيم رسيد. ولى قدر مسلم آن است که وقتى صحبت از شهر مىشود، معمولاً پديدهها و تصاويرى در ذهن انسان شکل مىگيرد که غير از آن چيزهائى است که در روستاها وجود دارد.
بهطور کلي، جمعيت نسبتاً متراکم، وجود خيابانها و مراکز و تجارت، ساختمانهاى مرتفع که نسبت به دهات و روستاها متفاوت است، امکانات رفاهى و آموزشى و وجود گسترده وسائط نقليه، همه علائمى است که در شهر وجود دارد. در دورههاى گذشته بسيارى از اين علائم به چشم نمىخورده است، ولى به بسيارى از نقاط شهر گفته مىشده است. در تمدنهاى خيلى قديمى مراکز جمعيتى وجود داشته که به آن نقاط شهر اطلاق مىشده و قطعاً به مناسبت نوع شغل و وظايفى که بهعهده داشتهاند با مناطق روستائى متفاوت بودهاند. بهعنوان مثال، روميان لغتى را بهنام Uebs استعمال کردهاند که درست در مقابل روستا استعمال داشته است، و زمانى اين لغت را بهکار مىبردهاند که مثلاً به محلى مىرفتند که فرم زندگى و مشاغل آن، با زندگى روستائى متفاوت بوده است. امروزه معمولاً در يک منطقه به نقاطى اسم شهر مىدهند که داراى جمعيتى بوده و از نظر فعاليت، متنوعتر از مناطق روستائى باشند. ولى اين حکم نيز قطعى نمىتواند باشد. زيرا چه بسيار مراکز و نقاطى وجود دارند که در يک فصل از سال داراى جمعيت هستند و در غير آن فصول خالى از آن.
تعريف عددى سادهترين تعريفى است که مىتوان از شهر نمود. زيرا يکى از بهترين وجه تمايز بين شهر و ده، تعداد جمعيت آن است. براساس عدد مىتوان شهر را چنين تعريف نمود: مرکزى از اجتماع نفوس که در نقطهاى گرد آمده و تراکم و انبوهى جمعيت در آن از حد معينى پائينتر نباشد. براين اساس در بيشتر ممالک، حد جمعيت شهر ۲۵۰۰ نفر است. يادآور مىشود که تعداد و رقم شاخص براى شناخت شهر، هم از نظر زمانى و هم از نظر مکانى متفاوت است، و مهمتر آنکه در هر کشورى بنا به موقعيت خاص آن کشور حد جمعيت شهر تفاوت مىکند. مثلاً، در فرانسه مقياس شناخت شهر از ده، تعداد ۲۰۰۰ نفر ساکن است. در آلمان، چکسلواکى و ترکيه هم، رقم ۲۰۰۰ نفر ملاک تشخيص شهر از روستا است. در ايالات متحده و مکزيک رقم ۲۵۰۰ نفر و در هلند و يونان و ايران ۵۰۰۰ نفر و در ايرلند رقم ۱۵۰۰ نفر مشخصکنندهٔ شهرى بودن يا روستائى بودن يک نقطه مىباشد. بعضى متعتقد هستند منطقهٔ شهرى به مناسبت آنکه دائماً در حال توسعه است و شهرها را نمىتوان در يک چهار ديوارى قرار داد که بتوان حدود و تعداد آنها را مشخص کرد، بهتر است که به اينگونه موارد بهجاى کلمه شهر، منطقهٔ شهرى اطلاق شود. تعريف آمارى و عددى ضمن آنکه تعريف روشن و سادهاى است، ولى از نظر علمى نمىتان آن را تعريف جامعى دانست.
برخى از علما معتقد هستند که مراکزى که از قديم نام شهر به آنها اطلاق شده است، بهعنوان شهر شناخته مىشوند و در واقع به افتخار قدمتى که دارند، هميشه شهر باقى مىمانند.
نوع ديگر تعريف شهر تعريف حقوقى و ادارى است. در دورههاى گذشته، شهرها داراى امتيازاتى بودند که در روستاها وجود نداشت. مانند بسيارى از شهرهاى قرون وسطائى که حق داشتند براى خود بازار داشته باشند، يا به خدمات نظامى بپردازند. در حالىکه روستاها از اين امتياز برخوردار نبودند.
تعاريف ديگرى نيز از شهر شده است که ذيلاً به اهم آنها اشاره مىشود:
- شهر جائى است که شغل سکنهٔ آن غير از کشاورزى باشد.
- سيماى شهر و مناظر و مساکن آن، وجه تمايز شهر با روستا است.
- شهر جائى است که در آن نوع مسکن، رفتار، درآمد، سيماى شهرى و پوشاک مردم آن با روستا متفاوت باشد.
بهنظر جغرافىدانان، شهر منظرهاى مصنوعى از خيابانها، ساختمانها، دستگاهها و بناهائى است که زندگى شهرى را امکانپذير مىسازد. جغرافىدانان شهر را بهعنوان يک واحد مجزاء بهحساب نياورده و ارتباط متقابل آن را با منطقه و کشور مورد مطالعه قرار مىدهند. روىهم رفته از تعاريفى که ذکر شد، هرچند که هيچ کدام به دلايلى آنطور که بايد گويا نمىباشند، شايد بتوان براى شهرها مشخصاتى قائل شد. اين مشخصات مىتواند از نظر جمعيتي، مساحت نوع مشاغل، روابط مردم، امکانات رفاهى و تأسيسات عمومي، عوامل تجارى و ادارى و صنعتي، بافت و ساختمان فيزيکي، تصاويرى از شهر را در ذهن بهوجود آورد. در حقيقت شهر جائى است با جمعيت تعليم يافته در بخش خدمات اداري، بانکداري، آموزش و پرورش، بهداشت، صنايع و کارخانههاى بزرگ، با سبک زندگى متفاوت از جامعه روستائى.
اساساً شهرسازى علمى است که مىتوان گفت اخيراً بهوجود آمده است. با اين حال عدهاى را در مقابل اين نظر عقيده بر اين است که هنر شهرسازى همزمان با پيدايش انسان آغاز گشته است و نبايد اين نکته فراموش شود که بهجزء چند شهر جديد که با مطالعه و از روى نقشه و طرح قبلى ساخته شدهاند، شهرهاى زيادى که داراى مشخصات شهر کامل بوده و از نظر جنبههاى بشرى متنوع و زيبا باشند، همگى بدون نقشه و طرح قبلى و بهسادگى ايجاد شدهاند. امروزه توسعهٔ استعدادهاى علمى و تخصص بشر سبب شده است که شهر بهصورت مجموعهاى واحد بهنظر آيد که مانند انسان داراى خصايص و ويژگىهاى زندگى است به بيان سادهتر، مجموعهٔ روشها و تدابيرى که متخصصين امور شهرى بهوسيلهٔ آن شهرها را بهتر مىسازند، به شهرسازى يا علم تنسيق شهرها شهرت دارد. از ديدگاه ديگر، شهرسازى عبارت است از مطالعهٔ طرحريزى و توسعهٔ شهرها با در نظرگرفتن احتياجات اجتماعى و اقتصادى با توجه به حداقل رساندن مشکلات شهرى و پاسخگوئى به نيازهاى عمومى جمعيت شهري.
از طرف ديگر، طرح و تنظيم نقشههاى جديد، توزيع صحيح تأسيسات شهرى و برنامهريزى جهت حمل و نقل شهري، از جمله وظايف شهرسازى است. بنابراين، مأموريت شهرسازان به مراتب بالاتر و مهمتر از ساختن و بهوجود آودن ابنيه و ساختمانهاى شهرى مىباشد. بسط روابط اجتماعى و اقتصادي، ايجاد محيطهاى راحت و سالم، کاستن يا بهحداقل رساندن اثرات سوءزندگى شهري، استفاده از تکنيکهائى که بتواند ضمن آنکه انسان شهرنشين را به طبيعت نزديکتر سازد، اثرات عوامل نامساعد طبيعى را بر زندگى شهرى کاهش دهد، از جمله وظايف ديگر شهرسازان است. شهرسازى در عين حال که خود علمى است مستقل و مجزا از ساير علوم، از همراهى و همکارى بسيارى از علوم استفاده مىنمايد. شهرسازى ضمن ارتباط با علوم فنى از يک سلسله عوامل بديهى بهره مىگيرد و از معامله يا فرمولى مشخص استفاده نمىکند. بهعبارتى يک طرف قضيه شهرسازى را علوم فنى تشکيل مىدهد، در حالىکه به دليل وجود جوامع انسانى و خواستها و نظريات و علائق و بهطور کلى فرهنگ و آداب و رسوم آنها، شهرسازى علمى است که اگر صحيح بهکار گرفته شود با استفاده از علوم اجتماعي، اقتصاد و علوم طبيعى در توسعه و بهبود وضع شهرها و ايجاد محيطهاى سالم و راحت شهري، فنونى را بهکار خواهد بست که مىتواند پديدهٔ طراحى شدهٔ شهر را بهعنوان يک پديدهٔ هنرى جلوهگر سازد.
برنامههاى شهرسازى را نمىتوان بهعنوان يک برنامهٔ خاص شهر و جدا از محيطهاى اطراف خود دانست. بنابراين، در شهرسازى يکى از مهمترين مطالعات در جهت طراحىهاى محيط شهري، هماهنگى شهرها با محيطهاى طبيعي، فيزيکي، اجتماعى و اقتصادى اطراف آنها از يکسو و ارتباط متقابل نواحى زيستى با يکديگر از سوى ديگر است. در برنامهريزىها، طراحىها و هرگونه اقدامى در جهت شهرسازى در هر محيط شهري، در نظر گرفتن وجوه مشترک بين شهر با محيط اطراف داراى اهميت ويژهاى است. اين وجوه مشترک و ارتباطات، ممکن است از سطح محيطها و روستاهاى نزديک يک شهر شروع شود و تا به مناطق بزرگ اطراف و حتى کشور بينجامد.
در طرحها و برنامهريزىهاى شهرى و در هرگونه اقدامى در جهت شهر مورد مطالعه، بايستى امکانات شهر از نظر فيزيکي، اقتصادى و خواست مردم در رابطه با منطق طرحهاى توسعه مورد توجه واقع شود.
در شهرسازى مسئله اين نيست که با ايجاد چند ساختمان يا چند شبکه راه و تأمين چند مدرسه يا درمانگاه يا پارک، مشکلات را حل نمود. مسئلهٔ مهمتر آن است که از طريق تعيين تراکمهاى معقول جمعيتى و برنامهريزى صحيح مسکن (با توجه به خواست ساکنين) و تأمين نيازهاى وابسته به مسکن، روابط محلهاى و بين محلهاى شهرى بهنحو صحيحى در مدنظر قرار داشته باشند که اين خود نمىتواند تنها بهصورت ارائهٔ يک نقشه شهرسازى بيان شود.
در بيانى کوتاه در حقيقت شهرساز يا طراح و برنامهريزى شهرى عبارت از دو پديده محيط و انسان هستند که در کنار هم جوامع زيستى را بهوجود آوردهاند. تکنيک شهرسازى و بهکار بستن آن در زمينه طراحىهاى محيط، در حقيقت روشى است که به توسعه و بسط عوامل فوق مىپردازد. بنا به اين تعريف، شهرساز به ايجاد رابطهاى منطقى بين انسان و محيط زيست مبادرت مىکند. در واقع بزرگترين اختراع بشر نيز، ساختن محيطهاى زيستى بوده است که ضمن تأمين معيشت و بسط روابط انسانى و اقتصادى و روال يک زندگى جمعي، بتواند در کنار ديگر همنوعان خود به تأمين احتياجات و رفع نيازمندىهاى خودش بپردازد، از حداکثر دادههاى محيط طبيعى به نفع خود استفاده نمايد و اثرات نامساعد عوامل طبيعى را در محيط زيست خود کاهش دهد. اين بيان خود مىتواند داراى معناى وسيعى باشد که ضمن دربر داشتن پديده شهر، روستا را نيز شامل شود.
متخصصين امور شهرى نيز هدف آنها کمک به بسط هرچه بيشتر چنين روابط و پديدههائى است که بتواند از طريق بهکار بستن تکنيکها و روشها خاص و با استفاده از علوم فيزيکي، جغرافيائي، اجتماعي، اقتصادي، هنري، سياسي، فني، حقوقى و روانشناسي، در کار بست روابط بين انسان و محيط زيست سهمى داشته باشند. بنابراين، استفاده از روشها و تکنيکهاى اين علوم در ايجاد، توسعه، برنامهريزى و طرحريزى شهرها را در حقيقت، شهرسازى مىنامند.
شهرسازى يک کار گروهى و يک کوشش دستهجمعى با شرکت متخصصين علومى است که بهنحوى در زمينهٔ مسائل شهرى مىتوانند به مطالعه بپردازند و در جهت بهبود، توسعه و بهطور کلى وضع آينده آنها به تعيين برنامه مبادرت کنند. شهرسازى علم ظريفى است بين علوم فني، انسانى و اقتصادى و طبيعى که هر چند خود رشته مستقلى از علوم است، از بسيارى از آنها يارى مىگيرد.
در برنامهها و مطالعات شهرسازي، همکارى جغرافيدان، جامعهشناس و معمار به همان اندازه ضرورى است که وجود متخصص آمار، اقتصاددان، برنامهريز حمل و نقل، مهندس تأسيسات، حقوقدان و مهندس راه و ساختمان.
امروزه متخصصين شهرسازى در زمينهٔ مسائل شهري، در دو رشته اصلى برنامهريزى شهرى۱ طرحريزى شهرى۲ه ايفاء نقش پرداختهاند.
(۲رنامهريزى شهرى عبارت است از: ايجاد محيطى راحتتر، بهتر، آسانتر و مؤثرتر براى شهرنشينان.
(۲رحريزى شهرى عبارت است از: مطالعهٔ کيفيت فضاها، کيفيت فيزيکى طرحها، ارائهٔ طرحهاى فيزيکى از فضاها و شناخت کيفيت فيزيکى شهرى بهطور کلي، طرحريزى شهرى در جستجوى کم و کيف زيبائى بهترى از فرمهاى شهرى است که براساس مصرف اراضى و پيشبينى مصرف آن قرار داد.
کار گروهى شهرسازى را در هر طرح و برنامه شهري، برنامهريز حمل و نقل، متخصص تأسيسات شهري، متخصص تاريخ، جمعيتشناس، اقتصاددان، برنامهريز منطقهاي، جغرافيدان، معمار، طراح و جامعهشناس همراهى مىکنند.