ماسه سنگها از سنگهاي تخريبي هستند كه دانه هاي ماسه به وسيله سيماني به هم متصل شده اند،دانه ها اغلب از كوارتز يا فلدسپات يا كوارتز يا ميكاي سفيد تشكيل شده اند و به ندرت ممكن است از كانيهاي مثل پيروكسن،اوليوين،گلوكن،گرونا،تورمالين و كانيهاي ديگر به وجود آمده باشند.
ويژگيهاي سنگهاي دانه اي سيماني شده:
ماسه سنگهايي كه قطر ذراتشان از 1 تا 2 ميليمتر باشد ماسه سنگ ناميده مي شود.
ماسه سنگهايي كه قطر ذراتشان از 5/0 تا 1 ميليمتر باشد ماسه سنگ درشت ناميده مي شود.
ماسه سنگهايي كه قطر ذراتشان از 25/0 تا 5/0 ميليمتر باشد ماسه متوسط ناميده مي شود.
ماسه سنگهايي كه قطر ذراتشان از 125/0 تا 25/0 ميليمتر باشد ماسه ريز ناميده مي شود.
ماسه سنگهايي كه قطر ذراتشان از 0625/0 تا 12/0 ميليمتر باشد ماسه خيلي ريز ناميده مي شود.
در مورد رده بندي ماسه سنگها نظرات متفاوتي ارائه شده است: پل د . كرينين،ماسه سنگها را به سه گروه اصلي كه شامل كوارتيزيت،وكها و آركوزها هستند تقسيم نمود.
رابرت ل . فولك ماسه سنگها را بر اساس صفات كاني شناسي طبقه بندي نموده است و مك برايدنيز تقسيم بندي شبيه فلوك ارائه نمود. ولي بهترين طبقه بندي را اف.جي.پتي جان بيان داشته است. وي اساس طبقه بندي خود را بر منشاء تشكيل و يا به عبارت ديگر چگونگي تشكيل ماسه سنگ از سنگ اصلي قرار داده است. با توجه به انچه كه گفته شد ماسه سنگها را از روي سيماني كه ماسه ها را به هم متصل نموده است طبقه بندي مي نمايند.
1- ماسه سنگ با سيمان سيليسي
به اين گروه از ماسه سنگها كه داراي سيمان سيليسي هستند، ماسه سنگ سيليسي گفته مي شود و چگونگي تشكيل آن بدين صورت است كه رسوبات ماسه اي رودخانه ها و يا رودهاي گذشته به وسيله سيمان سيليسي ثانوي به هم متصل شده اند و بر حسب نوع سيمان سيليسي،سه گروه زير قابل تشخيص است:
ماسه سنگ با سيمان سيليسي و از جنس كوارتز
از مقاومترين انواع ماسه سنگها به شمار مي روند، زيرا علاوه بر اينكه دانه هاي ماسه از جنس كوارتز است،خمير يا سيمان آن نيز از كوارتز مي باشد،بعلاوه فضاي موجود بين دانه هاي كوارتز بسيار كوچك بوده و در نتيجه آب امكان نفوذ در آن نداشته تا بتواند آن را به وسيله تخريب مكانيكي متلاشي سازد،بنابر اين هر اندازه سيمان فراوان تر و متراكم باشد،مقاومت ماسه سنگ در مقابل تخريب مكانيكي بيشتر است.
ماسه سنگ با سيمان سيليسي از جنس آپال
دانه هاي اين سنگها از جنس كوارتز و گلكوني است كه با سيماني از جنس آپال به هم متصل شده اند. دانه هاي كوارتز اغلب زاويه دار يا كمي گرد مي باشند. و دانه هاي گلكوني معمولاً گرد و به صورت توده هاي نا منظم ديده مي شوند، مقاومت اين ماتسه سنگها كمتر از ماسه سنگ سيليسي هستند.
ماسه سنگ با سيمان سيليسي از نوع كالسدوان
در اين ماسه سنگها دانه هاي اصلي سنگ،كوارتز است ولي دانه هاي گلكوني نيز در آن ديده مي شود. رنگ اين ماسه سنگ ها،خاكستري متمايل به سبز است ودر مقابل عوامل تخريب بسيار مقاوم مي باشند.
2-ماسه سنگ با سيمان پليتي
از مشخصات ويژهاين ماسه سنگها اين است كه دانه ها و سيمان همزمان رسوب نموده اند. و هر دو از كاني هاي تخريبي هستند. دانه ها از جنس كوارتز، فلدسپات، دانه هاي ريز و درشت،شيست هاي سيليسي و كوارتز مي باشند و همچنين ميكاي سفيد و سبز به شكل پولك ديده مي شوند. سيمان پليتي از دانه هاي ريز كوارتزففلدسپات،كائولي نيت،ميكاي سبز و گاهي كالسيت تشكيل يافته است،رنگ اين ماسه سنگها به علت داشتن مواد آهن به رنگ تيره ديده مي شود. از مهمترين اين ماسه سنگ ها مي توان فليش را نام برد.
3-ماسه سنگ با سيمان آهكي
در اين ماسه سنگها ، تشكيل رسوب دانه هاي تخريبي ماسه، همزمان با رسوب شيميايي كربنات كلسيم مي باشد و محيط تشكيل آنها اغلب درياچه ها و يا درياهاست. به طور كلي اين ماسه سنگها در مقابل تخريب شيميايي حساس مي باشنمد و آن نيز بستگي به ماهيت سيمان دارد. مهمترين نوع اين ماسه سنگ مولاس است،دانه هاي آن از نوع كوارتز،فلدسپات و ميكا مي باشند. دانه هاي كوارتز فراوان و معمولا زاويه دار است،سيمان مولاس از مجموعه كانيهاي كوارتز،پلاژيوكلاز(فلدسپات هاي كلسيم و سديم دار)ميكرو كلين(فلدسپات پتاسيم دار)ميكاي سبز،گلوكوني،كالسيت و رُس ساخته شده است.
رنگ اين ماسه سنگ به علت وجود كانيهاي سبز،گلوكوني و سيريسيت سبز است. اين سنگ در سازنددوران سوم و به ويژه ميوسن يافت مي شود. سنگي است نسبتاً نرم و مقاومت چنداني در مقابل عوامل تخريب و به ويژه تخريب شيميايي ندارد
4-ماسه سنگ با سيمان آهن دار
تشكيل ماسه سنگهاي داراي سيمان آهن دارنتيجه نفوذ ناگهاني مواد آهن دار است، در مناطق مرطوب در نتيجه نيروهاي شعريه املاح آهناز نواحي ماسه اي عبور نموده و در سطح زمين رسوب مي نمايد و موجب تشكيل ليمونيت مي گردد.
از مهمترين نوع اين ماسه سنگها مي توان اليوس را نام بردكه در شرايط آب و هواي مرطوب و معتدل تشكيل مي گردد. رنگ آن قهوه اي مايل به سياه است زيرا علاوه بر ليمونيت، داراي هموس نيز مي باشد، بنابر اين خاكهاي حاصل از آن بسيار حاصلخيز است.
5-ماسه سنگ با سيمان گلكوني
رنگ اين ماسه سنگ اغلب سبز است، دانه هاي تخريبي و سائيده شده از نوع كوارتز و گلوكوني است كه با سيماني از آهك،دانه ها را بهم متصل نموده و بقاياي مواد عالي نيز در آن ديده مي شود.ماسه سنگها و به طوركلي سنگهاي دانه اي پيوسته به دليل و جود فضاي خالي و داشتن درز و شكاف در مقابل تخريب مكانيكي حساس بوده ونتيجه تخريب به شكل انواع واريزه ريز مشخص مي گردد. البته بايد توجه داشت كه نوع سيمان در اين امر دخالت داردو در انواع ماسه سنگها با سيمان آهكي بسته به ماهيت سيمان ممكن است در مقابل تخريب مكانيكي و يا شيميايي از خود حساسيت نشان دهد.
سيماني شدن
سيمان نقش مهم در تشكيل نوع ماسه سنگ ها دارد. در گنگلومراها و ماسه سنگ ها با هر تراكمي باز هم فضاي خالي بين دانه ها وجود دارد كه در اثر نفوذ آب و يخبندان موجبات تخريب سنگ را فراهم مي سازد،بنابر اين سنگهاي دانه اي سيماني شده در مقابل تخريب مكگانيكي حساس بوده و تخريب آن به صورت انواع واريزه مشخص مي گردد. بنابر اين نوع سيمان در مقاومت سنگ بسيار موثر مي باشد به طوريكه اگر سيمان در كنگلومرا ها و يا ماسه سنگها نرم باشد، به سرعت در نتيجه عوامل فرسايش از بين رفته و سنگ خرد مي گردد.مانند ماسه سنگ گلوكوني دار در رخساره ميوسن بالايي اطراف تهران كه سنگ به علت سست بودن سيمان آن، به آساني با دست خرد مي شود.
ناهمواريهاي سنگهاي دانه اي سيماني شده
مقاومت و سختي سنگهاي دانه اي پيوسته بستگي به نوع سيماني دارد كه دانه ها را بهم متصل نموده است بنابر اين فرسايش به دو شكل در روي اين سنگها اثر مي گذارد.
الف-تخريب فيزيكي يا مكانيكي
در سنگهاي درز و شكاف داركه از سيمان سخت تشكيل شده، آب به داخل آن راه يافته و درنتيجه يخبندان خرد مي گرددو اشكال مختلف واريزه ها را به وجود مي آورد.
ب- تخريب شيميايي
در حالتي كه سيمان سنگ از آهك و يا از موادي باشد كه در مقابل تخريب شيميايي حساسند دره يا حفره ايجاد مي گرددو شبكه هيدروگرافي از نوع موازي باشد، در صورتي كه ماسه سنگروي دامنه را پوشانده باشددر نتيجه عمل انحلال(قطرات باران)به شكل گردو مدور ديده مي شودولي اگر ماسه سنگ در روي يال قرار گرفته باشد عمل انحلال موجب ايجاد تيغك هاي عمودي و افقي مي گردد.
شهرها در مقياس بزرگتر، وظيفهٔ خود را از سطح کشور يا منطقه آغاز مىکنند. علل وجودى شهرها و روستاها، هميشه مورد سؤال بوده است. براى شناخت واقعى يک شهر و عوامل آن، قبل از هر چيز اين سؤال موردنظر است که چرا شهر يا روستا در محلى که ايجاد شده واقع شده است؟ چرا رشد کرده؟ و يا چرا در حال رشد است؟ ولى بهعنوان يک اصل بديهي، مىتوان اين نکته را يادآور شد که بين شهر با منطقهٔ خود، وابستگىها و پيوندهائى وجود دارد. بهعبارت ديگر، شهرها وابسته به محيط خود مىباشند. در هر برنامهريزى شهري، لزوم مطالعه در برنامهريزىهاى منطقهاى و کشورى حس مىشود.
منطقه عبارت است از: فضا، يا قسمتى از کره زمين يا قسمتى از خاک يک کشور که عوامل طبيعي، اقتصادى و اجتماعي، آن را از محيط اطراف خود متمايز نموده است.
بهطور ساده، برنامهريزى منطقهاى را مىتوان، کوششى متشکل و منظم براى انتخاب بهترين راهها و روشها، بهمنظور رسيدن به هدفهاى خاص در يک منطقه دانست. از ديدگاه ديگر، برنامهريزى منطقه عبارت است از: کوشش جهت بالا بردن سطح زندگى مردم يک منطقه و يا کوششى جهت بهدست آوردن حداکثر استفاده از منابع کمياب و بهکار گيرى استعدادهاى منطقه.
بهطور کلي، برنامهريزى منطقهاى شامل سه مرحله مىباشد:
۱. شناخت منطقه و مشکلات آن و طرح و تنظيم برنامهٔ توسعه آن
۲. اجراء برنامهٔ تهيه شده
۳. بررسى و ارزيابى طرح اجراء شده
در سيستم برنامهريزى منطقهاي، هميشه مسائل و مشکلاتى وجود دارد که بايستى با هماهنگى و در کنار سياست کلى کشورى اجراء گردد. توسعهٔ متناسب و متوازن منطقهاي، مشارکت مسئولين محلى و منطقهاى در برنامهريزى و يا تعيين استراتژى توسعهٔ شهرها و مکانيابى صنايع سنگين، از مسائلى مىباشند که در قالب برنامهريزىهاى ملى و منطقهاى قابل مطالعه هستند.
برنامهريزى منطقهاى يکى از سطوح برنامهريزى در قالب توسعه و رشد اقتصادى و اجتماعى يک کشور مىباشد که سطوح ديگر آن عبارتند از: برنامهريزى ملي، برنامهريزى استاني، برنامهريزى شهرى و برنامهريزى روستائى.
شهر براى ادامهٔ حيات خود احتياج به ايجاد رابطه با منطقه دارد. ولي، حجم اين رابطه بهصورت ثابت باقى نمىماند و در حقيقت باعث رشد شهر نيز مىگردد. مناطقى را که در اطراف شهر و يا در رابطه با شهر هستند، مىتوان جزء حوزههاى نفوذى شهر و يا فضاى نفوذى آن دانست. اين نفوذ از يک طرف، باعث انتقال دستاوردهاى شهر به منطقه و از طرف ديگر، باعث رشد شهر مىگردد. بهطور کلي، منطقهٔ نفوذى يک شهر بزرگ، شهرهاى کوچکتر و روستاهاى پرجمعيت اطراف آن است.
برنامهريزىهاى ملى در قالب برنامهريزىهاى منطقهاي، داراى تقسيمبندىهائى به شرح زير است:
۱. برنامهريز در سطح استان
۲. برنامهريزى در سطح شهرستان
۳. برنامهريزى در سطح دهستان
۴. برنامهريزى در سطح شهر
۵. برنامهريزى در سطح روستا
يکى از عواملى که در طرحها و برنامهريزىهاى شهرى بايستى مورد توجه و دقت قرار گيرد، نقش يابى شهرها و روستاها در قالب برنامهريزىهاى دهستان، شهرستان، استان و در نتيجه کشور است؛ و اينکه شهرها در چه زمينهاى به ايفاء وظيفه مىپردازند و روستاها و نواحى اطراف در چه رابطه و چه عملکردي، چه با شهر و چه با منطقه قرار دارند.
در رابطه با مکانيابى شهرها و موقعيت آنها در سطح منطقه و اصولاً کاربرد اراضى منطقهاي، تئورىها و نظريات مختلفى ارائه گرديده است. تئورىهاى مکان، بيشتر بر مبناى فعاليتهاى اقتصادى و موقعيت مکانى شهرها، محدود بودن فضا، رقابت براى استفاده از فضا و اصطکاک فضا قرار دارد.
معروفترين تئورىهاى مکاني، توسط اگوست لوش (Losch، تئورى مکاني) والتر کريستالر (W.Cristaller، تئورى مرکزيت مکاني) برايان برى (B.Bery، تئورى سيستم شهرها) فون تونن (Von.Thunen، تئورى استفاده از زمينهاى کشاورزي) و فرانسوا پرو (Franc'ois Perroux، تئورى فضاى اقتصادي) ارائه گرديدهاند.
همچنين در رابطه با روش مطالعهٔ حوزههاى نفوذى منطقهاى از روش تحليل دادهها و ستاندهها (Input output Analysis)، روش تجزيه و تحليل تقريبى (Approximate Analysis) و فرضيهٔ اقتصاد پايهاى و غيرپايهاى (Economic Base Theory) ياد مىشود.
يک کار کامل منطقهاى مىتواند شامل چهار مرحلهٔ اصلى باشد که اجزاء مطالعاتى هريک از آنها به قرار زير است:
- طرح برنامهها:
حرکات جمعيتي؛ تجزيه و تحليل فيزيکي؛ توليدات طبيعي، صنعتي، خدماتي؛ مطالعهٔ مشاغل، منطقهاى در دست اجراء و ميزان تخصصها؛ پروژههاى منطقهاى انجام شده و امکانات و محدوديتها.
- تجزيه و تحليل:
منابع زيرزميني، منابع اقتصادي، خدمات اجتماعى و فرهنگي، زيربناى فيزيکى و تأسيسات، منابع انساني، عوامل اداري، عوامل حقوقي، عوامل و امکانات ظاهرى.
- مرحله اجراء:
انتخاب زمان انتها، ارجحيتها، طرحهاى جامع و هادى چند ساله، برنامههاى بخشي، تعيين پروژهها، ارزشيابي، منابع مالى.
- برنامهريزى و معيارهاى اجرائى:
سياستهاى دولت در سطح کشور، منطقه، شهر و روستا؛ احتياجات، مخارج، منابع طبيعي، سياستهاى فضائي، پيشرفتهاى فيزيکى.
تالیف جزوه : جناب آقای دکتر علیرضا قراگوزلو
حجم فایل 19 مگابایت و در فرمت پاورپوینت
رابطه و وابستگى فعاليتهاى انسانى با مکانى که اين فعاليتها در قلمرو آن ظاهر مىشود، و هماهنگى و ناهماهنگىهاى طبيعى که در نواحى مختلف سيارهٔ زمين وجود دارد، بس مهم و شايان توجه است.
شرايط محيط طبيعي، چه از ديدگاه منطقهاى و چه از جهت موقعيتهاى خاص يک شهر يا يک روستا، همواره عامل پيشرفت يا بازدارنده بوده است. انسانها، مسکن روستائى و شهرى و حتى نوع معيشت و اقتصاد خود را، بر اساس دادههاى طبيعى بنيان گذاردهاند. انعطاف نسبت به محيط زيست، در مظاهر مختلف تمدنهاى بشرى نمايان است. بنابراين، همين عامل خود در چگونگى بهوجود آمدن واحهها، شهرها و آبادىها، نقش عمدهاى را ايفاء نموده است. عوامل محيط طبيعى به صورت جلگه، دشت، فلات، دريا، کوه، تپه، بيابان و صحرا از يک سو و عوامل آب و هوائى از سوى ديگر، در نقشآفرينى شهرها و آبادىها و انهدام يا گسترش آنها، عامل مؤثر بوده است.
عوامل و شرايطى که محلى را براى ايجاد شهرى مساعد مىکند و امکان توسعههاى بعدى آن را فراهم مىآورد، متعدد است. معمولاً، روستاها و شهرها در نقاط مرتفع توسعه نمىيابند. غالب شهرها و روستاها، در جلگهها و دشتها و نقاطى که ارتفاع زيادى نداشتهاند بهوجود آمدهاند. پستى و بلندى همچنانکه در تغييرات آب و هوائى مؤثر مىباشد، در شهرها نقش مؤثرى دارد. در احداث شبکهٔ تأسيسات شهرى مانند شبکهٔ آب و فاضلاب، حتىالامکان سعى مىشود که از شيب طبيعى زمين به منظور توسعهٔ چنين شبکههائى کمک گرفته شود. اراضى پست و بلند، از نظر توسعه شهرى قابل تأمل هستند. نقاطى که پست و کمارتفاع هستند، معمولاً از جمله اراضى مرغوب براى ايجاد محلات بهحساب نمىآيند؛ خاصه در نواحى سيلگير، ضمن آنکه امکان بروز سيل در آنها مىرود، از نظر توسعهٔ شبکههاى آب و فاضلاب و جمعآورى و دفع آبهاى سطحى نيز، با مشکلاتى روبهرو مىگردند. نقش پستى و بلندى زمين و شيب مناسب، در احداث راهها، سيماى شهرها، ارتفاع ساختمانها و بالاخره ديد و منظر شهرى بسيار قابل توجه است.
قرارگاه شهر يا روستا و شکل ناهموارى زمين، ممکن است بهکلى مانع رشد آنها و يا باعث رشد و توسعهٔ آنها گردد. مثلاً اگر شهرها يا روستاها در محل تلاقى کوه و جلگه واقع شده باشند، يا در محل درّههائى که کوهستانها را از هم جدا مىکند، يا در نقطهٔ به همگرائى و پيوستگاه درّهها جاى گرفته باشند، ايجاد و توسعهٔ آنها با مشکلات چندانى روبهرو نخواهد بود. در حالىکه توسط کوهها محصور باشند، اين کوهها خود از موانع مهم براى توسعه محسوب مىشوند.
زلزله عبارت از حرکتهائى است که گهگاه در پارهاى از نقاط زمين روى مىدهد؛ و اثراتى مانند ويرانى ساختمانها و صدمات مالى و جانى از خود برجاى مىگذارد. معمولاً، در طرحها و برنامهريزىهاى شهرى و منطقهاي، بايستى بههنگام ايجاد مراکز بزرگ جمعيتى در مناطق زلزلهخيز، احتياط لازم را بهعمل آورد. از نظر فنّي، نوع و جنس مصالح ساختمانى و کيفيت ايجاد ابنيه، طبقات ساختمانها و پراکندگى يا بههم فشردهبودن آنها، مىبايستى دقيقاً در ارتباط با زلزله و احتمال وقوع آن، پايهگذارى شود. همچنين، در ايجاد تأسيسات بزرگ منطقهاى مثل سدها و پلها، مىبايستى اقدامات لازم در جهت محاسبهٔ ساختمان اين قبيل اماکن در رابطه با زلزلههاى احتمالي، بهعمل آيد.
يکى از روشهاى مقابله با اثرات مخرب زلزله، احداث ساختمانهاى قوطىمانند بتونى است که در مواقع زلزله از تخريب ساختمان جلوگيرى مىکند.
بروز بارندگىهاى متوالي، طغيان رودخانهها و جارىشدن آب در دشتهاى مسطح، از جمله عواملى است که در بنياد محيطهاى مختلف مسکونى مورد توجه قرار دارد. از استقرار و توسعهٔ شهرها در شيبهاى تند، نقاط پست و سيلگير، بايد جداً احتراز شود؛ و پيشبينىهاى لازم در رابطه با احتمال طغيان رودخانهها و سيل صورت پذيرد؛ و حتىالامکان، از توسعهٔ شهر در جهت اراضى پست و سيلگير، دورى جسته شود.
بههمان اندازه که عوامل آب و هوائى و ساير عوامل طبيعى بر بافت و ساخت شهرها تأثير مىگذارند، کيفيت خاک نيز بر اين امر اثر دارد. جنس خاک در ارتباط با ميزان نفوذ آب و بارندگىها، و درجهٔ مقاومت آن در مقابل ايستائى تأسيسات ساختمانى و طبقات ساختمانها، از اهميت ويژهاى برخوردار است. مسلماً در صورت عدم مقاومت خاک نمىتوان براى احداث ساختمانهاى چندطبقه و بزرگ بدون استفاده از تکنيکهاى فنى که هزينههاى سنگينى را نيز بههمراه دارد، همت گماشت. در صورتىکه جنس خاک براى نفوذ هرز آبها و فاضلابها مساعد نباشد، شهرها براى دفع چنين آبهائى با مشکلاتى روبهرو خواهند بود. از طرف ديگر، جنس خاک در توسعهٔ مزارع کشاورزى اطراف شهرها و گسترش و ايجاد فضاى سبز داخل و خارج شهر، يکى از عوامل تعيينکننده است.
بهطور کلي، از زمانى که بشر براى شناسائى محيط اطراف و تسهيل در امر زندگى و رفع مشکلات و نيازهاى خود به تکاپو پرداخت، در حقيقت، دست به يک نوع برنامهريزى زد. بهعنوان مثال، محفوظ بودن انسان از عوامل نامساعد طبيعى و پيدا نمودن محلى براى اسکان و پوششى براى خود، تهيهٔ غذا و نيازهاى مانند آن، مىتواند از اولين برنامهريزىهاى بشر از زمانهاى دور باشد که تا به امروز در زمينهٔ تکامل آن گام برداشته شده است. استفاده از آب رودخانهها براى کشاورزي، ايجاد قراء، آبادىها و شهرها در اماکن امن و در اطراف نقاط که بتوان به مدد آنها بر مشکلات و احتياجات روزمره انسانى فائق آمد، همگى در قالب يک برنامهريزى بوده که در زمينه آنها بشر به يک نوع انتخاب دست زده است. او در بين عوامل خوب و بد، کوشش در گزينش بهترينها و فائق آمدن بر موانع داشته و در جهت رفاه و آسايش هرچه بيشتر خود اقدام نموده است. مسلماً در اين برنامهريزي، گذشته از جنبههاى انتخاب و کوشش، مسئلهٔ ديگرى نيز مطرح بوده که تمام اين انتخابها و کوششها در جهت ذيل به آن صورت گرفته که آن هدف مىباشد. در حال حاضر نيز، با توجه به وجود جمعيت رو به افزايش امروزي، استفاده از منابع طبيعى و بهکارگيرى امکانات اقتصادي، فيزيکى و اجتماعى بهمنظور رفاه و رتقاء سطح زندگى بشري، نياز به برنامهريزى از جمله ضرورتهائى است که مىتوان بهوسيلهٔ آن در دستيابى به هدفها به موقعيتهاى مطلوبى نائل آمد.
در صورتىکه بخواهيم تعريفى کلى از برنامهريزى داشته باشيم، مىبايستى برنامهريزى را عبارت از کوششى در جهت انتخاب بهترين برنامهها در جهت رسيدن به هدفهاى مشخص بدانيم که ممکن است اين کوششها و برنامهها، تا مرحلهٔ نهائى هدف نيز پيش نرود، بلکه گامهائى در جهت رسيدن به آن باشد.
- برنامهريزى از نظر مدت اجراء:
از مهمترين انواع برنامهريزي، يکى برنامهريزى مقيد و ديگرى برنامهريزى انعطافپذير است. در آغاز رواج برنامهريزي، که عمر آن را به شکل کنونى نبايد بيش از ۷۰ سال دانست، تصور مىشد که مىتوان برنامهاى معين را براى مدتى معلوم طرح کرد و تا پايان دورهٔ برنامه، به تمام نکات آن مقيد بود. اما تجارب متعدد نشان داد که چه در عرصهٔ برنامهريزىهاى اقتصادى و اجتماعى و چه در برنامهريزىهاى کالبدي، به حکم پويائى روابط حاکم بر جوامع، مقيد بودن به برنامهاى ثابت مشکلاتى را به همراه خواهد داشت که شايد از بىبرنامگى نيز بدتر باشد. لذا، برنامهريزى را مىتوان از نظر مدت اجراء، بهخاطر بررسى اقدامات انجام شده و جبران اشتباهات يا نواقص، به چند دورهٔ مشخص تقسيم نمود:
۱. برنامهريزى بلندمدت: که دورهٔ اجراء آن بين ۱۰ تا ۲۰ سال است و گاهى به ۲۵ سال نيز مىرسد؛ و علت نياز به آن معمولاً ايجاد يک چارچوب کلى و آيندهنگرانه در زمينهٔ مورد توجه برنامه است، که براساس اين چارچوب بتوان نيازها و امکانات آينده را مشاهده کرد و تقسيمات، هماهنگى و توازن آنها را بر پايهاى گذارد که هدفهاى بلندمدت ايجاد مىکند.
۲. برنامهريزى ميانمدت: که معمولاً مدت اجراء برنامهٔ آن بين ۳ تا ۷ سال مىباشد و گاه مىتواند به ده سال نيز برسد، و آن اجراء برنامههائى است که در قالب همان برنامهريزى بلندمدت و با هدفهاى کلى آن، به مرحلهٔ اجراء در مىآيد. در برنامهٔ ميانمدت، رئوس برنامه مشروحتر از برنامههاى بلندمدت است و اگر در برنامههاى بلندمدت هدفهاى کلى مورد بحث قرار مىگيرد، در برنامههاى ميانمدت به ترتيبى است که ببينيم راههاى رسيدن به اين هدفها کدام است.
۳. نوع سوم، برنامههاى کوتاهمدت است که معمولاً مدت اجراء آنها بين ۱ الى ۲ سال است. اين نوع برنامهها با توجه به برنامههاى ميانمدت معين مىشوند. معمولاً، هر اندازه مدت اجراء برنامه کوتاهتر باشد، اجراء آن برنامهها در رابطهٔ با واقعيات، قابليت اجرائى بيشتر و بهترى دارند. از جهت ديگر، هر يک از برنامههاى کوتاه، ميان و بلندمدت، در قالب يکديگر انجام مىگيرد.
در يک برنامهٔ درونگرانه، هدف ارتقاء سطح زندگى مردم و تأمين نيازهاى جمعيت يک کشور در بلندمدت است. در قالب اين برنامهها، مىتوان در برنامههاى ۵ تا ۷ ساله (ميانمدت)، به برنامهريزى منطقهاى و اجراء برنامههاى عمرانى در سطح مناطق مختلف کشور و در رابطه با امکانات آن منطقه پرداخت؛ يا برنامهها را در هر يک از سطوح براساس هدفهاى خاصى (مانند ارتقاء سطح آموزش، بهداشت و مانند آن) گذارد؛ و در قالب آنها، در طى اجراء برنامههاى ۱ الى ۲ ساله (کوتاهمدت)، به اجراء جزئيات و مراحل کوتاهترى پرداخت. بهعنوان مثال، در قالب برنامهٔ ميانمدت، به توسعهٔ بهداشت و درمان؛ در طى يک برنامهٔ کوتاهمدت، به ايجاد بيمارستانها يا مراکز درمانى اقدام نمود و يا در سطح منطقه يا شهر، با برنامههاى اجرائى ميانمدت، فرضاً به توسعهٔ فضاهاى سبز يا ايجاد مراکز آموزشى همت گمارد.
- برنامه ریزی از دیدگاه مسائل اجتماعی و اقتصادی:
برنامهريزى را از ديدگاه مسائل اجتماعى و اقتصادي، بهمنظور ارتقاء سطوح مختلف زندگى جامعه، مىتوان به چند نوع تقسيم نمود:
- برنامهريزى کلى (Macro Planning، کلان):
اين برنامهريزى بيشتر بهمنظور رسيدن به هدفهاى کلى و عمومى اقتصادى و اجتماعى انجام مىگيرد. مثلاً، برنامهريزى در زمينهٔ ارتقاء رشد اقتصادى يا صادرات و مبادلات بازرگانى يک کشور را، مىتوان يک برنامهريزى کلى دانست.
- برنامهريزى بخشى (Sectorial Planning):
اين نوع برنامهريزى بيشتر در بخشهاى مختلف توليدى و اجتماعى صورت مىگيرد. مانند: برنامهريزى در بهداشت، ساختمان، کشاورزي، مخابرات و مانند آن.
- برنامهريزى در سطح طرح (Micro Planning، خرد):
اين برنامهريزى در طرحها و پروژههاى داخل بخش صورت مىگيرد. مانند: برنامهريزى توسعهٔ کلينيک در داخل بخش بهداشت، برنامهريزى توسعهٔ مدارس ابتدائى در بخش آموزشي، يا ارتقاء سطح توليد گندم در بخش کشاورزى.